عشقم؟


دارى این متنو میخونے؟


ازت دلگیرم...


من داشتم زندگیمو میکردم،تنهایے هم برام شیرین بود...


تو اومدى تو زندگیم...


تو عاشقم کردى...


تو باعث شدى حالا که با توام تنهاتر از قبل بشم...


تو خواستے...


من مقاومت کردم...


قهر کردم...


بهونه گرفتم...


رفتم...


دورى کردم ازت...


هم خودم اذیت شدم،هم تورو اذیت کردم...


چون مے ترسیدم از عشق...


ولے فایده نداشت...


دلم لرزید...


و دلمو باختم بهت...


حالا میخواى چیکار کنے با این آدمى که ساختے؟


حس عجیبے دارم...


نمیتونم تو قلبت نفوذ کنم...


نمیتونم وقتے ناراحتے یا دلت گرفته آرومت کنم...


وجود من بهت آرامش نمیده...


غریبه ام باهات؟


هر روز غمگین تر از قبل میشم...


ولے کجایے که آرومم کنے؟


برات مهم هستم؟


هه...


اصلا این متنو دارى میخونے؟


نمیتونم این حرفارو بهت بگم...


چون میگے؛دوباره شروع کردم...


نوشتم اینجا...


شاید دیدى...


شاید درکم کردى...


شاید برگشتے...


ولی دیگه فایده نداره...


چون نمیخوامت...