خدایا از دل نوشته هایم ساده نگذر


به یاد داشته باش


این « دل نــوشــته » ها را


یک « دل » نوشته ...!


bargashtam


از اعماق وجود فریاد می کشم نه برای شنیدن

تنها برای مبارزه، مبارزه با سکوت

فریاد میکشم از اعماق قلبم بر ساحل دریای نیلگون چشمانت

در ساحل بارانی چشمانت تنها رنگ غم را میبینم

آرام شکست می خورم

و سکوت دنیایم را در بر میگیرد

فریاد، سکوت، غم و چشمانت به کناره میروند و تنها من میمانم

چگونه فریاد کشم وقتی در بند سکوت اسیرم ؟

کاش در زندان قلبت زندانی بودم و اسارت در بند سکوت را نمیدیدم

اسارتم در بندیست که قطورتر و محکم تر از تمامی بندهای دنیاست

سلولم کوچکتر از دلتنگترین قلبهای عاشق دنیاست

دیوارهایش به بلندای امواج ترانه عشاق و میله هایش به قطوری پیوند دو عاشق

خسته ام، خسته تر از همه مسافران دره دلتنگی

به کناری میروم، آرام و تنها مینشینم و فقط به امید فریاد یک نفر هستم، که مرا از بند این اسارت برهاند

فریاد از آن من نیست اما برای من و فقط من طنین انداز میشود

میدانم فاصله سکوت من تا فریاد تو خیلی زیاد شده است

اما منتظر می مانم، چون می دانم عاقبت فریاد تو در سکوت من طنین انداز خواهد شد

به امید رهایی یک اسیر از بند اسارت سکوت …

خیلی تلخ هی


غمگینے آدم هایے ڪه "دوستـــــــــــــشاטּ" دارܢܢ 

"غمگیـــــــــــــــــنم" میڪند...

گاهے "دلــــــــــــــــــم"میخواهد با انگشتانم،

گوشه "لبـــــــــــــــــشاטּ" را بالا ببرܢܢ تا شاید"خنـــــــــــــــده" یادشاטּ بیاید... 

اینڪه ڪارے از"دستـــــــــــــــم" بر نمی آید، 

اینڪه زورم به "دنـــــــــــــــــــیا" نمے رسد،

عجیب "تـــــــــــــــــلخ" است...! 

درد داررررره درد



درد داره



یکی میشه همه ی زندگیت



ولی هیچ جای زندگیت حضور نداره.....!


تنهاییت برای من


مَـטּ هـر روز و هـر لحظـﮧ نگرانت مے شوم


ڪـﮧ چـﮧ مے ڪُنے ؟


ڪُجایے ؟


در چـﮧ حالے ؟


پـنـجـره اُتـاقـم را بـاز مے ڪُنم و فـریـاد مے زنـم


تنهـاییـت بـراے مَـטּ


غُصـه هـایـت بـراے مَـטּ


هـمـﮧ بُـغـض ها و اشڪهایـت بـراے مَـטּ


تـღـو فـقـط بـخـنـد


آنقـدر بـلـند تـا مَـטּ هـم بشـنوم


صـداے خـنـده هـایـت را


صـداے هـمـیشـﮧ خـوب بـودنـت را.....